یه روزی خراب می شن رو سرت این سقفای کاذب
یه روزی می فهمی گول خوردی از اون هوای کاذب
منفجر میشه یه چیزی زیر خاک گنگ و خیست
جا می مونن از نوشتن دستای نامه نویست
با خودت می گی چرا...روزای رفتمون چی شد؟
چه جوری به هم پاشید اون آشیونه خود به خود؟
واژه ای که تو سرمه نمی شینه رو این ورق
حالم به هم خورده از این دقیقه های بی رمق!
یه روزی حس می کنی یه چیز کمه تو خنده هات
یه روزی گم می کنن لونه شونو پرنده هات
دل و دلواپسی یاتو می فروشی به یه تبسم
گم می شی تو ازدحام خنده های گنگ مردم
فردا خورشید و واست پست می کنم یادت نره!
غربت اینجا از اون در به دری خیلی سره!
حالا دوس دارم تموم غربت و گریه کنی؟!
دوس داری با یه نفر حرف بزنی تلفنی؟!
نظرات شما عزیزان: